خانه عناوین مطالب تماس با من

کتاب آلمانی منشن

کتاب آلمانی منشن

برگه‌ها

  • فهرست لغات آلمانی منشن a1.1

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • die Kombination
  • der Koffer
  • jobben
  • das Jenga
  • jemand
  • jeder
  • jeder
  • die Jahreszeit
  • die Jahreszahl
  • der IT-Spezialist

بایگانی

  • آبان 1401 98
  • مهر 1401 153

جستجو


آمار : 1168 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • kurz چهارشنبه 11 آبان 1401 17:35
    کوتاه
  • die Kursteilnehmerin - der Kursteilnehmer چهارشنبه 11 آبان 1401 17:34
    شرکت کننده دوره آموزشی، شرکت کننده کلاس
  • der Kursleiter - die Kursleiterin چهارشنبه 11 آبان 1401 17:29
    مدرس
  • der Kunststoff چهارشنبه 11 آبان 1401 17:28
    پلاستیک، ماده مصنویی
  • der Kunde چهارشنبه 11 آبان 1401 17:28
    مشتری
  • der Kühlschrank چهارشنبه 11 آبان 1401 17:27
    یخچال
  • der Kugelschreiber چهارشنبه 11 آبان 1401 17:27
    خودکار
  • die Kneipe چهارشنبه 11 آبان 1401 17:25
    بار، میخانه
  • klingen چهارشنبه 11 آبان 1401 17:24
    به نظر رسیدن صدا داشتن، صدا دادن، صدای چیزی به گوش رسیدن
  • der Kirschbaum چهارشنبه 11 آبان 1401 17:18
    درخت گیلاس
  • die Kette چهارشنبه 11 آبان 1401 17:17
    زنجیر، گردنبند
  • kennen چهارشنبه 11 آبان 1401 17:16
    شناختن، دانستن
  • der Kellner چهارشنبه 11 آبان 1401 17:16
    پیشخدمت، گارسون
  • der Kasten سه‌شنبه 10 آبان 1401 10:00
    جعبه (جعبه مخصوص نوشیدنی)
  • das Kassler سه‌شنبه 10 آبان 1401 09:59
    غذایی آلمانی https://en.wikipedia.org/wiki/Kassler
  • das Käsefondue سه‌شنبه 10 آبان 1401 09:57
    پنیر فوندو
  • das Käsebrötchen سه‌شنبه 10 آبان 1401 09:56
    رول پنیر
  • die Karte سه‌شنبه 10 آبان 1401 09:55
    کارت پستال منو نقشه ورق (بازی) بلیط
  • das Kärtchen سه‌شنبه 10 آبان 1401 09:54
    کارت (کوچک) برگه کوچک، کارت ویزیت 1.Er gab ihr ein Kärtchen mit seinem Namen und seiner Adresse. 1. او به او یک کارت ویزیت با نام و نشانی اش داد.
  • das Kalbfleisch سه‌شنبه 10 آبان 1401 09:53
    گوشت گوساله
  • das Inlineskaten سه‌شنبه 10 آبان 1401 09:52
    ورزش اسکیت
  • informieren سه‌شنبه 10 آبان 1401 09:49
    اطلاع کسب کردن اطلاع جمع کردن (sich informieren) sich (Akk.) über etwas (Akk.) informieren راجع به چیزی اطلاع کسب کردن 1. Auf der Messe habe ich mich über neue Computer informiert. 1. در نمایشگاه من در مورد کامپیوتر جدید اطلاعات به دست آوردم. 2. Du musst dich vor der Reise genau über die Bedingungen informieren. 2. تو...
  • informell سه‌شنبه 10 آبان 1401 09:47
    غیر رسمی، غیر تشریفاتی (صفت)
  • der Honig دوشنبه 9 آبان 1401 10:31
    عسل
  • das Holz دوشنبه 9 آبان 1401 10:31
    چوب
  • der Händler دوشنبه 9 آبان 1401 10:30
    فروشنده، بازرگان، تاجر
  • die Haltestelle دوشنبه 9 آبان 1401 10:29
    ایستگاه
  • der Halt دوشنبه 9 آبان 1401 10:29
    1. ایستگاه
  • günstig دوشنبه 9 آبان 1401 10:27
    ارزان قیمت، با قیمت منصفانه (صفت)
  • das Gulasch دوشنبه 9 آبان 1401 10:26
    گولاش (اسم نوعی غذا)
  • 250 یادداشت
  • 1
  • صفحه 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 9